دلتنگی من تمام نمی شود
همین که فکر کنم من و تو دو نفریم
دلتنگ تر می شوم برای تو …
—
همیشه دلتنگی
به خاطر نبودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت است
که حواسش به تو نیست
—
کاش
روزهای دلتنگی ِ من
مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد
کاش…
—
این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست…
—
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد
رفت
و به زندگی ام پایان داد…
—
اسمش عشق است…
نه علاقه…
نه عادت…!
حماقت محض است…
دلتنگ کسی باشی…
که دلش با تو نیست…!
—
دلم
اگر برای ِ تو تنگ می شود
ببخش !
روزم این گونه، قشنگ می شود …
—
دلتنگی را چگونه هجی کنم تا درک کنی ؟
چهار ستون بدنم
زیر سنگینی اش
تا خورده است …
—
کاش می توانستم راحت حرف بزنم …
چیزی بگویم از دلتنگی …
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند …
فقط می گویم منم دلتنگم
—
گاهی چه دلتنگ میشویم
برای یک مواظب خودت باش
برای یک هستم
برای یک نوازش
برای یک آغوش …
—
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…
.
.
.
سوهان می کشم قصه ی دلتنگی هایم را،
تا هموار سازم جاده های آمدنت را …
—
چه فرقی می کند
آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر…؟!
پای عشق که در میان باشد
دلتنگی دمار آدم را در می آورد …
—
من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه،
که هیچ کدام از واژه هایش مترادف این “دلتنگی”های لعنتی نمیشود
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد !
درد دارد…
—
تو که می آیی
پنجره ای باز می شود
پرده بی رنگ دلتنگی
کنار می رود
آرام میان جانم
خانه می کنی …
—
نمی دانم
چرا امشب واژه هایم
خیس شده اند …
مثل ِ آسمانی که امشب
می بارد …
و اینک باران
بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم
می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد …
تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی
گذر کنم…
—
یاد گرفته ام
انسان مدرنی باشم
و هر بار که دلتنگ میشوم
به جای بغض و اشک
تنها به این جمله اکتفا کنم که
هوای بد این روزها
آدم را افسرده میکند ..!
—
گاهی شعر سراغم را میگیرد ٬ گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من
—
اینجا همه خوبند، خیالت راحت !
من مانده ام و چهارتا هم صحبت
این گوشه نشسته ایم و دلتنگ توایم
من، عشق، خدا، عقربه های ساعت …
—
چقدر
نوازش دست های مهربانت خوب است
ومن
چه زود
دلم
برای همه چیزهای خوب
تنگ میشود…
—
به گمانم ” یادت ” پنجره ی احساسم را می کوبد چرا که …
در دلم هوای دلتنگی به پاست …
—
دلتنگم
برای
کسی
که مدتهاست
بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام…!
—
همه چیز با تو شروع شد !
اما هیچ چیز بدون تو تمام نمی شود ,
حتی همین دلتنگی های من!
—
دلتنگم
مثل ماه
که بدون نیمه اش
هر شب لاغرتر می شود…
—
به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید …
—
چقدر دلتنگ حضورت هستم!
کاش تصویرت، نفس می کشید …
—
در اندوه دوری در ازدحام دلتنگی
در سرگشتگی میان فاصله ها
بی تو مانده ام ای همچو نفس
همیشه میان سینه ای میان دلتنگیهایم
—
ای کاش روزهای دلتنگی من هم مثل دوست داشتن های تو کوتاه میشد …
—
نم کشیده ام بر دیوار اتاق
بس که لحظه های دور بودنت را قطره هایی از باران دلتنگی باریده ام روی آن به یادگار …
—
اینکه یواشکی دلتنگش باشی خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و هیچ جوابی نگیری …
—
دلتنگی محله ای ست پر ازدحامِ یادت که در شلوغی اش نه تنها تو را پیدا نمی کنم،
که خود را هم گم میکنم …
—
تا خرخره پر از دلتنگی ام …
مرسی، دیگه میل ندارم …
—
آسمان به آسمان، کوچه به کوچه، رویا به رویا ؛
هر جایی که مینگرم با منی اما دلم برایت تنگ میشود …
—
هربار که می خواهم به سمتت بیایم،
یادم میفتد دلتنگی دلیل خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست !
—
” کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره !
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست !
به این معنیه که برام مهمی … دلم برات تنگ شده … به یادتم … نگرانتم … !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت !
—
حماقت که شاخ و دم ندارد!
حماقت یعنﮯ من که
اینقدر میروم تا تو دلتنگ ِ من شوﮮ!
خبری از دل تنگﮯ ِ تو نمی شود!
برمیگردم چون
دلتنگت می شوم!!
—
کاش هر روز جمعه بود و
دلتنگیهایم را
گردن غروبش مى انداختم …
—
نمى دانم چه رابطه ایست …؟
بین نبودنت با رنگ ها …!
دلتنگ تو که میشوم!
زندگى ام،
سیاه مى شود!
—
چه سر به راه است …
دلتنگی را میگویم !
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد …
—
امروز که آیینه جوابش سنگ است
در زهن زمانه عشق هم بی رنگ است
هرکس که نداند تو خودت میدانی
آری به خدا دلم برایت تنگ است …
نظرات شما عزیزان: